Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 111 (5430 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Erzschwindel {m} U دروغ بزرگ
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
falsch schwören U قسم دروغ خوردن [شهادت دروغ دادن]
Meineid leisten U سوگند دروغ خوردن [گواهی دروغ دادن ]
Meine Großeltern sind von uns gegangen. <idiom> U پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
Museumsstück {n} U آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
Fossil {n} U آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
Katastrophe {f} U حادثه خیلی بد و بزرگ [فاجعه بزرگ]
Lüge {f} U دروغ
Polygraph {m} U دروغ سنج
Lügendetektor {m} U دروغ سنج
lügen U دروغ گفتن
Ente {f} U خبر دروغ
Falscheid {m} U سوگند دروغ
Unwahrheit {f} U نادرستی [دروغ]
laute Lüge U دروغ خالص
fabulieren U دروغ ساختن
Lügen verbreiten U دروغ پخش کردن
sich [Dativ] einreden U به خود دروغ گفتن
nichts als lauter Lügen U بغیر از دروغ هیچ چیز
nichts als Lügen U بغیر از دروغ هیچ چیز
ich müsste lügen, wenn ... U من باید دروغ می گفتم اگر ...
das Blaue vom Himmel lügen <idiom> U شدیدا زیاد دروغ گفتن [اصطلاح مجازی]
wie gedruckt lügen <idiom> U سریع و دیوانه وار دروغ گفتن [اصطلاح روزمره]
Lügen haben kurze Beine. <proverb> U دروغ عمرش کوتاه است. [زود فاش می شود که حقیقت ندارد]
Wegen der häufigen Fehlalarme wird im Ernstfall niemand reagieren. U بخاطر اینکه بارها اعلام خطر دروغ است هیچکس در موقعیت جدی واکنش نمی کند.
Veleumder {m} U کسی که پشت سر کسی دیگر دروغ پخش کند یا شکایت بیخود کند.
Verleumderin {f} U کسی که پشت سر کسی دیگر دروغ پخش کند یا شکایت بیخود کند. [زن]
Verräterin {f} U کسی که پشت سر کسی دیگر دروغ پخش کند یا شکایت بیخود کند. [زن]
Verräter {m} U کسی که پشت سر کسی دیگر دروغ پخش کند یا شکایت بیخود کند.
groß <adj.> U بزرگ
massiv <adj.> U بزرگ
Erzfeind {m} U دشمن بزرگ
erweitern U بزرگ کردن
Kaufhaus {n} U فروشگاه بزرگ
Jemand's Intimfeind {m} U دشمن بزرگ
Supermarkt {m} U بازار بزرگ
gewaltig <adj.> U زیاد [بزرگ ]
Berg {m} U توده بزرگ
so groß, dass ... U آنقدر بزرگ که ...
Dogge {f} U نوعی سگ بزرگ
sich ausweiten [zu] U بزرگ شدن
drastisch <adj.> U زیاد [بزرگ ]
im großen Stil <adv.> U در مقیاس بزرگ
wachsen U بزرگ شدن
Bär {m} دب [کوچک یا بزرگ]
Dur {n} U بزرگ [موسیقی]
Dur {n} U بزرگ [موسیقی]
Erzschwindler {m} U دروغگوی بزرگ
Dickdarm {m} U روده بزرگ
Böller {m} U ترقه [بزرگ]
großer Bruder {m} U برادر بزرگ
Aorta {f} U شریان بزرگ
älterer Bruder {m} U برادر بزرگ
Hauptschlagader {f} U شریان بزرگ
G-Dur U سل بزرگ [موسیقی]
Flügel {m} U پیانوی بزرگ
Edelmut {m} U بزرگ منشی
Erzengel {m} U فرشته بزرگ
Riesenfehler {m} U اشتباه خیلی بزرگ
Zug {m} U جرعه بزرگ [آشپزی]
Blockschrift {f} U حروف بزرگ [لاتین]
großer Schluck {m} U جرعه بزرگ [آشپزی]
Bierkrug {m} U آبجو خوری بزرگ
Foliant {m} U کتاب قطع بزرگ
Feuersbrunst {f} U آتش سوزی بزرگ
Mammutaufgabe {f} U وظیفه خیلی بزرگ
Buschmeister {m} U مار بزرگ گزنده
Erzherzogtum {n} U قلمرو دوک بزرگ
Blockbuchstabe {m} U حرف بزرگ [لاتین]
großer Zeiger {m} U عقربه بزرگ [ساعت]
Ces-Dur {n} U دو بمل بزرگ [موسیقی]
Aufkauf {m} U معامله تجاری بزرگ
B-Dur {n} U سی بمل بزرگ [موسیقی]
Bogen {m} U ورق بزرگ [کاغذ]
Durtonleiter {f} U گام بزرگ [موسیقی]
Abfahrt {f} U خروج - در بزرگ راه -
Großeinsatz {m} U عملیات مقیاس بزرگ
aufziehen U بزرگ کردن [بچه]
kleine [große] Portion {f} U پرس کوچک [بزرگ]
Großkonzern {m} U شرکت سهامی بزرگ
Durdreiklang {m} U آکورد بزرگ سه صدایی [موسیقی]
sich einen Bart wachsen lassen U بگذارند ریششان بزرگ شود
ein ordentlicher Schluck [Schuss] von etwas U یک جرعه بزرگ از چیزی [آشپزی]
vergrößerte Mandeln {pl} U بزرگ شدگی لوزه ها [پزشکی]
Urknall {m} U انفجار بزرگ [ستاره شناسی]
eingehend <adj.> U گسترده [پهناور] [بزرگ] [وسیع ]
biblische Ausmaße U به اندازه بسیار زیاد [بزرگ]
ausgiebig <adj.> U گسترده [پهناور] [بزرگ] [وسیع ]
ein Kind allein erziehen U کودکی را به تنهایی بزرگ کردن
extensiv <adj.> U گسترده [پهناور] [بزرگ] [وسیع ]
umfassend <adj.> U گسترده [پهناور] [بزرگ] [وسیع ]
Der riesige Sturm ist über Island gezogen. U این طوفان بزرگ از روی ایسلند رد شد.
Deponie {f} U محل بزرگ جمع آوری آشغال
riesig <adj.> U کلان [گنده] [تنومند] [خیلی بزرگ ]
Ich hätte gern eine Mischung von kleinen und grossen Banknoten. U من یک ترکیب ازاسکناس کوچک و بزرگ میخواستم.
Erzherzog {m} U دوک بزرگ [عنوان شاهزادگان اتریش]
alleiner ziehender Vater {m} U پدر که بدون همسر بچه بزرگ می کند
Rad {n} mit Einpresstiefe null U دیسک با سوراخ بزرگ در کانونش [ فناوری خودرو]
größter gemeinsamer Teiler {m} U بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
größte gemeinsame Teiler {m} [ggT] U بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
Dragée {n} U قرص بزرگ [حبی که از یک قشر قندی پوشیده شده]
Container {m} U کانتینر [وسیله نقلیه بزرگ برای حمل بار]
Ich bin alt genug, um auf mich selbst aufzupassen. U من به اندازه کافی بزرگ هستم که مواظب خودم باشم.
dieses riesige Problem und seine zahlreichen Begleiterscheinungen U این مشکل بزرگ و نتیجه های چند شاخگی منفی بسیاری از آن
Die nächste große Herausforderung für die Firma ist die Verbesserung ihrer Vertriebskapazitäten. U چالش بزرگ بعدی برای این شرکت بهبودی گنجایش پخش و فروش است.
Es ist ein Haus im Superlative. U این خانه ای است با صفت عالی [از هر نظر بسیار بزرگ و عالی] .
Ich habe Bärenhunger. U آنقدر گشنه هستم که روده بزرگ روده کوچک را بخورد.
großer Bruder {m} U برادر بزرگ [که مواظب برادر و خواهر کوچک است]
hungrig wie ein Wolf <idiom> U آنقدر گشنه که روده بزرگ روده کوچک را بخورد
Buchstabe {m} [Groß- oder Kleinbuchstabe ] U حرف بزرگ یا حرف معمولی [فناوری چاپ]
Urgroßeltern {pl} U پدر و مادر پدر مادر بزرگ
Recent search history Forum search
0هیچکس بزرگ نیست هیچ چیز عمیق نیست هیچکدام ما مهم نیستیم دیگر
1پدر بزرگ میخواهد این دو جوان عاشق را بهم برساند.
1من از دروغ خوشم نمیاد
1Die ldee
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com